بالای یک عطاری قدیمی، «کبوترباشی» از صبح خروسخوان تا بوق سگ، پرندهها و جانورهای مریض را دوا درمان میکرد. شفته، دستیار پرحنایی کبوترباشی، فنچی را که با کله رفته بود توی ظرف آبخوری، بیرون کشید و فشارش داد تا نفسش بالا بیاید و رو به کبوترباشی گفت: «چه شیر تو پرندهایه.» عمو جوغی که چرتش پاره شده بود، تابلوی «کبوترخانهی سلامت» را گذاشت و تابلوی دیگری برداشت؛ «لطفا فشار ندهید. به زودی مطب دکتر شفته هم در این مکان افتتاح میشود.»
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.