در این جلد، ماجرای بامزهی روبهروشدن بابانوئل با ویزگول را میخوانیم و اینکه چطوری آنها بهکمک هم، ویز را با باحالترین هدیهی کریسمس غافلگیر میکنند.
بابانوئل تازه رسیده بود کنار درخت کریسمس و میخواست هدیهی ویز را بگذارد زیر آن که با چند حرکت نینجایی شترق خورد به درخت و ولو شد روی زمین. و اینجوری بود که بابانوئل با ویزگولِ نینجا آشنا شد…
ویز شخصیت اصلی داستان و ویزگول دوست صمیمی اوست. یک شب درست قبل از روز کریسمس ویز داستان خشم نینجا را برای ویزگول می خواند و به خواب می رود. از آن جا که کریسمس نزدیک است بابا نوئل به خانه ویز می آید و ویزگول که حسابی جوگیر شده و مرد غریبه را نمی شناسد دست به کار می شود که دنیا را نجات دهد و به او حمله ای جانانه می کند.
گزیده ای از کتاب:
ویزگول از هیجان خوابش نمی برد.
او برای ویز عزیز کادوی کریسمس نگرفته بود.
از خانه ی خیارشوری اش بیرون زد و رفت دنبال یک کادوی با حال.
یواش یواش از کنار چوراب های آویزان کنار شومینه و درخت کریسمس توی پذیرایی رد شد.
ویزگول هیچ کادویی برای ویز پیدا نکرد.
در عوض، روی میز شیر و کلوچه دید و دلی از عزا در آورد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.