ارنست همینگوی برای رمان پیرمرد و دریا برندهی جایزهی نوبل و در سال 1953 برندهی جایزهی پولیتزر شده است. او نویسندهای تجربهگرا بود که در طول زندگی با شرکت در جنگ به استقبال مرگ رفت. زخمهای زیادی که برداشت، بر تن داستانهایش نیز حک شدهاند. رمان پیرمرد و دریا به گفتهی خود همینگوی عصارهی همهی زندگی و هنر اوست، اثری سمبولیک و چندلایه که در عین سادگی و صراحت و ایجاز، سرشار از ناگفتههاست. برخی از منتقدان، این رمان را هنرمندانهترین اثر او میدانند.
انسان برای شکست آفریده نشده.
پیرمرد و دریا شاهکار جاودان ارنست همینگوی است.
در داستان پیرمرد و دریا انسان شکست نمیخورد
او پیرمردیست تنها، لاغر و نحیف، با چینهای عمیقی در پشت گردنش و لکههای پوستی ناشی از آفتاب حارهای روی گونهها که 84 روز دست خالی به کلبهی فقیرانهاش بازگشته و اکنون در روز هشتاد و پنجم به دریا میرود تا بخت رفتهاش را به هر قیمتی که شده، بازگرداند. اما پیرمرد تنها قهرمان این قصهی شگفتانگیز نیست، دریا اینجا، در جهانی که همینگوی میآفریند موجودیتی زنده و ملموس دارد، بدون آنکه وارد فانتزی شود.
دریا در قصهی پیرمرد و دریا بهسان داستان اودیسهی هومر عرصهی حماسهآفرینی انسان است با طبیعت. پیرمرد و دریا همانگونه که خود ارنست همینگوی نیز گفته، عصارهی زندگی و هنر اوست و اگر تنها همین داستان را مینوشت، باز هم همینگویِ تأثیرگذار قرن میشد.
علاوهبر سانتیاگویِ پیر و پسرکِ دستارش، ماهی غولپیکری که شانس آخر پیرمرد است، بیآنکه چهرهی روشنی داشته باشد یا حرف بزند، شخصیت دیگر داستان است که هویتی انسانی مییابد تا آنجا که پیرمرد خود را شبیه ماهی یا ماهی را شبیه خود میداند و در تمام طول داستان او را برادر خطاب میکند.
پیرمردِ ماهیگیر با اینکه برای ماهی دل میسوزاند و با او همدردی میکند، اما میداند که چارهای جز کشتن او ندارد؛ زیرا شکار این ماهی بیش و پیش از آنکه به کار امرار معاش پیرمرد بیاید، برای امید او به زندگی و حفظ غرورش ضروریست.
پیرمرد و دریا داستان امید است
داستان جدال برای پیروزی و نام و ننگ. همین مفهوم است که معنای عمیق این داستان را که بیشباهت به دریای زیبا و بیرحم و عمیق قصه نیست، به اسطورهها نزدیک میکند و این راز جاودانگی پیرمرد و دریاست. داستان آخرین و تمام تلاشهای سانتیاگو که زمانی قهرمان مچاندازی بوده برای حفظ تنها عنصری که انسان را در برابر دیگران و خودش سرپا نگه میدارد و آن غرور است.
اکنون پیرمرد به دریا میرود تا وارد بزرگترین جنگ زندگیاش شود و هماورد بزرگترین ماهیای شود که ساکنان شهر ساحلی تاکنون به چشم دیدهاند، اگر چه این تمام ماجرا نیست و دریا سرنوشتی دیگر برای او بافته است.
شاهکار همینگوی انسان را در تساوی با دیگر حیوانات طبیعت قرار میدهد که چون شکارچیان برای حفظ بقا مجبور به شکار هستند. حیواناتی که قوانین طبیعت را رعایت میکنند، اما چارهای جز کشتن و تغذیه کردن از یکدیگر ندارند. پس همینگوی به عمیقترین و ابتداییترین مفهوم انسان، حتی انسانی شهریشده میپردازد و برای داستانش دو قهرمان در نظر میگیرد: پیرمرد و ماهی. با این حال، نام اثر، پیرمرد و دریاست، زیرا جدال ماهیگیر پیر را همچون عظمت دریا کرانهای نیست. جدالی که نویسنده برای آن شکستی در نظر نمیگیرد و میگوید:
« انسان برای شکست آفریده نشد، انسان ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد».
و این جمله همهی آن چیزی است که داستان میخواهد بگوید؛ همینگوی نابودی و مرگ را شکست نمیپندارد، اگر انسان با تمام توانش مبارزه کرده باشد. انسانی که در جدالش با زندگی تنها مینماید، همچون پیرمرد بر عرصهی پهناور دریا.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.