فلین برای تعقیب آدمبدها به باغ میرود. از بین بوتهها و گزنهها عبور میکند. هر چه جلوتر میرود، درختها و بوتهها بیشتر میشوند. تا اینکه یک دفعه خودش را وسط یک جنگل میبیند. طوطیها جیغ میکشند، مارها فِشفِش میکنند و بین شاخ و برگها یک جفت چشم زرد برق میزند. اما انگار صدای کمک خواستن میآید! چه خوب است که فلین آنجاست! یک چیز سرِ جای خودش نیست…
یک ماجراجویی هیجانانگیز و خلاقانه در جنگل و بین حیوانات!
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.