اثری از نویسندهی برندهی جایزهی نوبل! رمان آن سوی رود میان درختان نوشتهی نویسندهی مشهور ارنست همینگوی است.
درباره نویسندهی آن سوی رود میان درختان
او در سال 1899 در شیکاگو چشم به جهان گشود و نویسندگی را از سال 1917 به عنوان گزارشگر شروع کرد. با آغاز جنگ جهانی اول داوطلبانه عازم جبههی ایتالیا شد و به عنوان رانندهی آمبولانس خدمت کرد. آنجا به شدت زخمی شد و به خاطر خدماتش دو بار نشان لیاقت گرفت. همینگوی بعدها از حرفهی خبرنگاری استعفا داد و خود را تمام وقت وقف نویسندگی کرد. اعتبار بینالمللی او با سه کتاب زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست، مردان بدون زنان و وداع با اسلحه کاملاً تثبیت شد.
در پاییز سال 1948، ارنست همینگوی برای نخستین بار در طول سی سال گذشته، سفری طولانی به ایتالیا داشت. سفر دوبارهی او به ونیز، شهری که عاشقانه دوستش میداشت، الهامبخش او برای نوشتنِ آنسوی رود، میان درختان شد. این کتاب آخرین اثر همینگوی بود که در زمان حیاتش منتشر شد؛ داستان ریچارد کانتوِل، کلنل آمریکایی که جنگ تا سر حد نابودی پیشاش برده و حالا، در اواخر جنگ جهانی دوم، برای مأموریت به ایتالیا فرستاده شد؛ قصهی عشقش به کُنتس ایتالیایی جوانی و گذشتهای که پشت سر گذاشته، اما هرگز فراموش نکرده است.
آنسوی رود میان درختان در زمانِ حال آغاز میشود. کلنلِ پنجاهساله برای شکار اردک به ونیز برگشته؛ داستان در قالب روایتِ قابدار یا قاببندی نقل میشود. کلنل کانتوِل مثل شهرزاد قصهگو، داستانی در دل داستان دیگر تعریف میکند و خاطرهها و روایتهایش را، آنچنان که شهرزاد هزار و یک قصهاش را تعریف میکند تا داستان زندگی خود را رقم بزند، با گذشتهنماییهای بسیار شرح میدهد. در فصل دوم، جریان سیال ذهن و تکگوییهای دورنی جناب کلنل ما را به سالهای شکوه ونیز و جنگ جهانی اول میبرد و داستان تلخ و شیرینی برای بزرگداشت عشقی که منطق مغلوبش شده، داستان سرکشیِ روح بشر، داستانِ ونیزی که زیبا بود و پس از جنگهای بسیار، دلزده از بیرحمی و مرگ، به آیندهای نامعلوم چشم دوخته است.
همینگوی کارش را با روزنامهنگاری و نوشتن داستانهای کوتاه آغاز کرد، و چنین شد که او آموخت چطور زبان را هَرَس کند، چطور هیجانها را چند برابر کند، چطور جز حقیقت چیزی نگوید، آن هم به شکلی که چیزی بیش از حقیقـتِ محض خلق کند. این سبک که بعضاً به نام نظریهی کوه یخی شناخته میشود، تخصص همینگوی است؛ حقایق روی آب شناورند، در حالیکه چارچوب و ساختار اثر به همراه نمادگراییهای بسیار، از نظرها پنهاناند. همینگوی معتقد بود نویسنده میتواند به توصیف چیزی بپردازد، در حالیکه مفهومی، حقیقتی، عشقی، خاطرهای بهکلی متفاوت زیرِ سطحِ روایتش جریان دارد. رِناتا، عشق سالهای میانسازی کلنل، در واقع نمادی است از سالهای ازدسترفته و عشق نافرجامِ دیگری که صفحه به صفحه، از گذشته تا امروز، برای خواننده بازنمایی میشود. همینگوی خوانندهاش را سرِ پُلی میبرد که او باید بهتنهایی از آن گذر کند؛ رودخانهای و درختانی و خیالی بزرگنماییشده. آنسوی رود و میانِ درختان بیانیهی سرکشی همینگوی در برابر قساوتهای غیرانسانی جنگ جهانی دوم است. جان اوهارا، یکی از منتقدان بنام تاریخ ادبیات جهان، همینگوی را با این اثرش، بزرگترین نویسندهی جهان پس از شکسپیر میداند.
این اثر شاید غمگینترین روایت از غمگینترین شهر جهان در سالهای پس از جنگ باشد؛ شاید بهترین و صادقانهترین اثر همینگوی؛ اما بیتردید، کادانسهای خسته و نفسبریدهاش کلام مستقیم قلبِ مردی است که برای نخستین بار، مستقیم با خوانندهاش همکلام میشود.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.