درد واژهایست آشنا برای کیای هفدهساله که درگیربیماری لاعلاجی است و هر روز بیشترتحلیل میرود… او مرگ را پیش چشم خود میبیند؛ کیا قربانی انتقامی زهرآلود است. اما… میگویند راه نجاتی هم هست. وقتی فرامرزخان آذرگشسب سر میرسد، راهحلی غریب در آستین دارد؛ کیا باید به گذشته سفر کند، به دورهی سیاوش… زمانی که شاهزادهی ایران زمین وسوسهای را از سر میگذراند؛ وسوسهای جنونآمیز از سوی سودابه… همین زمان است که کماریکان، ششسر دیو باستانی دیوها را متحد کرده تا به دنیای امروز بیاید و ایران را از آنِ خود کند، او میخواهد حکومت دیوها را تشکیل دهد… او نیز در پی انتقام است! و وقتی کیا با سیاوش روبرو میشود، این ماجراها با هم گره میخورد…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.