از تنگراه قصه دنيا و نخستين قصه به دنيا آمده است.آنگاه قصه تولد آدم و ديگر قصههاي آغازين از زبان آدم گفته و نوشته شده و سفر قصهها آغاز گشته .
جدا شدن سرزمينها سبب نشده كه قصهها از پيوندهاي انسانيشان با يكديگردست بردارند.هر قصهاي كه تا كنون خوانده شده مرواريدي است كه در يك ريسه از ايستگاههاي زميني گذشته و ميرود و خاموشي نميپذيرد و چشمانتظار پيوستن قصههايي تازه است.
در قصههاي زميني هر چيز معرف نوا، رنگ، همنوايي، شخصيت و جوهر يا جواهر وجود قصه در طبيعت است. حشرهها، گلها، گياهان، جانوران، و آدمها هر يك به زبان خود حرف ميزنند.
در شاليزار دانههاي برنج از درون خوشههاشان با يكديگر گفت وگو ميكنند، پروانهها در باغ ِ گلها، پشهها در مردابها، وزغها در وزغستانها و داركوبها به گفتوگو با تن درختها، براي لانهسازي و شايد درآوردن كرم به ظاهر بيزبان سرگرماند.
فوج سارها، مرغابيها، قوها و ملخها با پروازهاي دور و دراز در فصلهاي خاص و اينكه ميدانند به كجا ميكوچند و چه ميخواهند دور تازهاي را آغاز ميكنند. هي داد از گفتوگوي عاشقانۀ خانم و آقا لاكپشت جوان.
آدم به زبان آدم گفتوگو ميكند. اگر آدم از زبان همۀ چيزها سر در نميآورد فقط از ناآگاهي به ساختار زباني آنهاست. زنبورها تشخيص ميدهند دوستيم يا دشمن تا به ما حمله كنند يا عسل بسازند و مهربان باشند. كركس در آسمان با دايرهوار چرخيدن كركسها را از لاشهاي كه بر زمين ديده خبردار ميكند. و اين مثالها را پاياني هست؟…
قصهنويسي در راه دور و درازي كه تا ما پيموده، دايم پوست انداخته و دگر شده. مهاجرت، كوچ، مذهب و پيشرفت انسان . اينها سبب گشتهاند كه نيازمند آموختن زبان يكديگر باشيم و يا در زادگاه خود به آموختن زباني ديگر بپردازيم. گاه در كشوري چند و چندين كشور ميتوان ديد كه قوم و قبيلههايي به زباني واحد كه زبان مادريشان نيست صحبت ميكنند و چه بسا در انجمنهاشان در روزهايي خاص كه برپا ميدارند در جشن عزيز خود با زبان مادريشان شركت ميكنند يا در مراسمي كه عزاداري ميكنند و غمگيناند.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.