دنی در کودکی مادرش را از دست داده است و پدرش به تنهایی او را بزرگ کرده است. آنها توی کاروانی شبیه کاروان کولیها زندگی میکنند.
پدر دنی ایستگاه پمپ بنزین و تعمیرگاه ماشین دارد. آنها زندگی آرامی دارند تا اینکه یک شب پدر دنی نزدیک صبح به خانه برمیگردد. پدر دنی مجبور میشود راز مهمی را به دنی بگوید…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.