اولین مجموعه داستان انوشه منادی ثمرهی ده سال تلاش او با توجه به آموزههای داستاننویسی هوشنگ گلشيری بود. اكنون این نويسنده در دومین مجموعه داستانش، شهربانو طلا میكوشد تا با كشف شاخصههايی نو در روایت مدرن، به سبكی شخصی دست يابد.
بخشی از کتاب شهربانو طلا
به طناب نخی چرك تاب و كلفت، آويزان بود داخل باغ كنار خانه شان. هر كس توانسته بود از ديوار باغ بگذرد، آمده بود. نشسته يا ايستاده دور جنازه حلقه زده بود. خیره به تابلو رو به رو. باد لبهی دامن را به ساق لخت پا میمالید؛ پوستی زرد و رگههای ریز بنفش و کبود، پیچیده در هم. پیراهن چیتِ گلدار، به نازکی پوست پیاز، اندامش را میپوشاند. از بالا تا پایین دکمههای سفید ردیف بودند. دمپاییها زیر پنجههای آویزان، کج افتاده بودند. جنازه نوسانی آرام داشت. روی صورت شهربانو، زردیِ تلخی پاشیده بود. گیسوان باز بود؛ رها روی شانهها.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.